شیخ خزعل حاکم وقت خوزستان ،طرف قرارداد با شرکت نفت انگلیس و ایران در زمینه اجاره زمین پالایشگاه آبادان و تامین نیروی انسانی این شرکت بود.
به گزارش آژانس رویدادهای مهم نفت و انرژی "نفت ما" ،شیخ خزعل یا شیخ خزعل الکعبی ملقب به «معزالسلطنه» و «سردار اقدس» و همچنین دارای نشان «فرماندهی شوالیه» از نوع درجه اول(KCTE) از امپراتوری بریتانیا ، سالها فرمانروای محمره(خرمشهر) بود. اسناد و نیز تصاویر شیخ خزعل نشان می دهند او گماشته مطیع دولت مرکزی ایران و نه حاکم یک دولت «خودمختار» بوده است. نام وی در زمانیکه بیشترین قدرت را بدست آورده بود به نام «حاکم المحمره المعظم»(خرمشهر) ثبت گردیده است. حاکم اسمی خوزستان در آن زمان حشمت الدولهشاهزاده قاجاربود که در شوشتر و اهواز اقامت داشت.
با وجود حضور این شاهزاده قاجار به عنوان حاکم خوزستان و نیز سرهنگ رضا قلی خانارغون فرمانده سپاه قاجاری خوزستان ، سلطه سردار اسعد بختیاری و رئیس بختیاری های خوزستان و طوایف مسلح او آنقدر زیاد بود که بر اساس اسناد و تصاویر شرکت ملی نفت ایران کلیه قرارداد نفت ایران و انگلیس را وی و امیر مجاهد بختیاری امضا کرده است. حتی قرارداد احداث جاده اهواز به اصفهان را نیز سردار اسعد بختیاری و نه حشمت الدوله که در اهواز بود امضا نموده است. سرهنگ رضا قلی خان ارغون پس از به قدرت رسیدن رضا خان به سردار اسعد بختیاری ، امیر مجاهد بختیاری، شیخ خزعل و سایر اعضای کمیته قیام سعادت خوزستان پیوست و ریاست نظامی کمیته را بعهده گرفت.
شیخ خزعل در سال ۱۲۸۰ ه.خ. به جای برادرش شیخ مزعل که به دست او از بین رفته بود، از طرف مظفرالدینشاه با درجه امیرتومانی و لقب معزالسلطنه به حکمرانی محمره (خرمشهر) و سرحدداری آنجا تعیین گردید. در ۲۴ خرداد ۱۳۱۵ ه.خ. شیخ خزعل که تحت مراقبت شدید شهربانی قرار داشت فوت شد.
به قدرت رسیدن شیخ خزعل :
از شیخ جابرخان چهار پسر باقی ماند: شیخ محمد، شیخ مزعل، شیخ سلیمان و شیخ خزعل که از میان این چهار نفر شیخ محمد و شیخ مزعل بر سر جانشنی پدر اختلاف داشتند. سرانجام شیخ مزعل به عنوان جانشین پدر انتخاب شد. شیخ مزعل هم همانند پدر روابط دوستانهای با انگلستان برقرار کرد، در حالی که دم از طرفداری حکومت مرکزی ایران نیز میزد؛ اما دیری نپایید که روابط وی با دولت انگلستان به تیرگی گرایید. علت این امر رقابت با کمپانی لینچ در امر بازرگانی در کارون و مداخله نایب کنسول انگلیس و شکایت مزعل به دولت مرکزی بود؛ اما پس از مدتی شیخ خزعل با تحریکات انگلیس وارد صحنه رقابت با برادر شد. تا این که پس از ده سال روابط ظاهری با هم در سال ۱۲۷۶ ه.خ. توانست به همراه چند تن از غلامانش، شیخ مزعلخان را هنگامی که سوار کشتی خود میشد، با تیر تفنگ از پای درآورد. شیخ خزعل پس از آن که برادر خود را از پای درآورد، توانست قدرت را در دست بگیرد و در ۱۲۷۶ ه.خ. حاکم محمره(خرمشهر) و اضافات آن گردد.
عکس مربوط به سال 1288 شمسی(1209 میلادی ) می باشد
شیخ خزعل و سردار اکرم :
هنگامی که شیخ خزعل به حکومت رسید، عبداللهخان قراگوزلو پسر مصطفیخان اعتمادالسلطنه، ملقب به «سردار اکرم» از سوی حکومت مرکزی به حکومت خوزستان منصوب شد. وی علیرغم اطلاع از اوضاع منطقه عملاً با مسائل شیخ خزعل از قبیل نحوه انتخاب اجارهداران مالیات نواحی فلاحیه و جراحی روبرو گردید. حسینقلینظامالسلطنه، نواحی جراحی و فلاحیه را از حکومت مرکزی خریداری و زمینهایشان را به کشتکاران عرب اجاره داده بود و شیخ خزعل انتخاب و تعیین اجارهداران را حق خود میدانست؛ اما سردار اکرم این امر را قبول نکرد. بدین ترتیب اختلاف بین آنها آغاز شد. سردار اکرم برای مبارزه با شیخ خزعل به قبایل بختیاری تکیه ورزید و شیخ خزعل به همکاری قبایل بختیاری دل بست؛ اما قبایل بختیاری در موقع حساسی که باید پشت سردار اکرم را میگرفتند، از زیر بار مسئولیت شانه خالی کردند و شرط همکاری را واگذاری ناحیه جراحی اعلام کردند. این امر و حمایت نکردن دولت مرکزی از سردار اکرم سبب شکست او از شیخ خزعل شد و در نتیجه از سمت خود معزول شد.
روابط شیخ خزعل با ایل قشقایی و بختیاریها :
ورود بختیاریها به دایره حکومت مرکزی به ویژه وزارت کشور و سپس تعیین استانداران و فرماندهان جنوب کشور موجب تشویش و نگرانی رقیب یعنی ایل قشقایی شد. سردار اسعد بختیاری در مقام وزیر کشور، دست به اقداماتی زد که این نگرانی را تشدید میکرد و آن مداخله در امور داخلی ایل قشقایی بود. از این رو قشقاییها با شیخ خزعل و غلامرضاخان، سردار اشرف لر، در لرستان دست اتحاد و دوستی دادند. با این حال گاه منافع شیخ خزعل در اتحاد با بختیاریها در مقابله با حکومت مرکزی تأمین میشد. در تاریخ ۱۲۸۸ ه.خ. قراردادی بین شیخ خزعل و خانهای بختیاری امضا شد. با این هدف دو سال بعد بین شیخ خزعل و صولتالدوله قشقایی نیز قراردادی منعقد گردید. این در حالی بود که خانهای بختیاری به انگلستان نیز وفادار بودند و با سایر متحدین بریتانیا بهویژه شیخ خزعل همکاری میکردند. توافقنامهای که در دی ماه ۱۲۹۴ بین وزیر مختار انگلستان و خانهای بختیاری امضا شده بود، مقرر میداشت، خانهای بختیاری نظم را در منطقه خود حفظ کرده، علیه انگلستان دست به اسلحه نبرند و از ورود دشمنان انگلستان به منطقه جلوگیری کنند و رابطه دوستانه خود را با شیخ خزعل حفظ کنند و در عوض دولت بریتانیا پس از جنگ، سرزمین آنها را به رسمیت شناسد و از کمک به آنها دریغ نورزد.
روابط شیخ خزعل با دولت قاجاریه :
وضعیت خوزستان در روزگار مظفرالدینشاه قاجار دچار وضعیتی بحرانی بود. از یک سو شیخ خزعل دست به هر کاری میزد، تا پایههای حکومت خود را مستحکمتر کند و از طرف دیگر خانان بختیاری در زمستانها منطقه را مورد حمله و قتل و غارت قرار میدادند. شیخ خزعل نیز از این فرصت استفاده کرد و برای بسط قدرت و نفوذ خود در اطراف محمره توسط مشاور و پیشکار خود حاج محمدعلی بهبهانی معروف به « رئیسالتجار» با دولت مرکزی وارد گفتگو شد و سرانجام توانست حکمرانی اهواز را به دست آورد و جزیره آبادان، بهمنشیر، رود کارون، هندیجان، ده ملا و فلاحیه را به عنوان املاک شخصی صاحب گردد. اگر چه این املاک قابل فروش به بیگانگان نبود؛ اما اجاره دادن به آنان مانعی نداشت. خود این اصل بعدها زمینهای برای ایفای نقش خزعل در حفظ منافع شرکت نفت ایران و انگلیس در خوزستانشد. از سوی دیگر وی، برای تحکیم پایههای قدرت خود با خاندان قاجار وصلت کرد. با وقوع انقلاب مشروطهدر سال ۱۲۸۵ ه.خ. میدان برای فعالیت هر چه بیشتر شیخ خزعل باز شد. وی مشایخ عرب از جمله حویزه، شیخ بنیطرف، شیخ آل کثیر، شیخ آلخمیس و… را از میان برداشت و عشایر ایشان را تحت فرمان خود درآورد و آنان را مجبور ساخت که مالیات خود را به صورت تمام و کمال به شیخ بپردازد. دولت مرکزی ایران به علت نداشتن نیروی نظامی کارآمد و منظم در هنگام وقوع انقلاب مشروطیت، در وضعیتی نبود که بتواند به اوضاع جنوب غربی کشور توجه داشته باشد. به گفته شیخ خزعل محصول خرمایش آن چنان عایدی زیادی داشت که در هندوستان او را به همین جهت «ملکالتمر» مینامیدند. با این حال وی در محمره و آبادان و ناصری فروش نان و گوشت و چیزهای خوردنی را آزاد نگذاشته بود و به ضمانت کونتران میداد و از این راه سالانه سود گزافی میبرد. اوضاع بدین صورت سپری میشد، تا این که احمدشاه قاجار رسید. احمدشاه قاجار نیز به علت نداشتن لیاقت و سن کافی، برخوردی با خزعل نداشت تا این که رضاخان به قدرت رسید.
روابط شیخ خزعل با انگلیس :
نام شیخ خزعل در زمانیکه بیشترین قدرت را بدست آورده بود به نام «حاکم المحمره المعظم»(خرمشهر) ثبت گردیده است. با وجود برخی مکتوبات اخیر که تلاش می کنند سلطه شیخ را بر مناطق بیشتری از خوزستان بسط دهند اسناد و تصاویر محدوده والی گری او را مشخصا نشان می دهند، در هیچ سند یا تصویری از شیخ به نام حاکم عربستان(منطقه هویزه و محمره) یاد نشده است. در سمت چپ پرچم شیر و خورشید قاجار دیده می شود.
پس از کشف نفت در مسجد سلیمان و خوزستان توسط شرکت سندیکای امتیازات چند ماه بعد در ماه آوریل ۱۹۰۹ م. (فروردین ۱۲۸۸ ه.خ.) شرکت نفت ایران و انگلیس با سرمایه ۲ میلیون لیره تأسیس شد و در لندن به ثبت رسید و جانشین شرکت «سندیکای امتیازات» شد. این شرکت یک سری قراردادها با سران بختیاری و شیخ خزعل منعقد نمود. از جمله در سال ۱۹۰۹ م.(۱۲۸۸ ه.خ.) شرکت نفت قراردادی با شیخ خزعل منعقد نمود و یک مایل مربع از اراضی آبادان را برای ایجاد پالایشگاه از او خریداری نمود. سال بعد ساختن پالایشگاه شروع و سه سال بعد خاتمه یافت. به موجب قرارداد دیگری که شرکت با شیخ خزعل داشت، وی حفاظت ناحیه آبادان را در مقابل مبلغی که شرکت میپرداخت، عهدهدار بود و همین امر باعث پیشرفت روند روبهرشد کارهای این شرکت بود؛ اما حقیقت امر این بود که شرکت یعنی عامل سیاست امپریالیسمبریتانیا به جای آن که در تقویت دولت مرکزی بکوشد و از دولت ایران ایجاد امنیت را در منطقه نفتخیز بخواهد، صلاح خود را در این دیده بود که با دادن رشوه دل خانهای بختیاری و سران متنفذ خوزستان مانند شیخ خزعل را به دست آورد، تا هم از تجاوز احتمالی آنان به منطقه در امان بماند و هم دولت مرکزی ایران را ضعیف وانمود کند. چنان که در سال ۱۹۱۹ م. (۱۲۹۸ ه.خ.) خزعل را به درجه K.C.I.E که ظاهراً یک نشان سیاسی است، منحصر کرده بود. کنسول انگلستان در اهواز«جی بی بیل» طی نامهای کاملاً محرمانه به مأمور سیاسی انگلستان در بوشهر مورخ ۳۰ ژوئن ۱۹۲۳ (۸ تیر ۱۳۰۲) از او میخواهد، برای حفظ حوزههای نفتی بر اساس پیشبینی شده در آن نامه، با شیخ خزعل همکاری صمیمانه و تنگاتنگی به عمل آورد. بیل در سپتامبر ۱۹۲۳ (شهریور ۱۳۰۲) در تلگرافی که به خزعل مخابره میکند، او را اعلیحضرت خطاب کرده بود. شیخ نیز برای باقی ماندنش در مسند حکمرانی و حفظ موقعیت خود در منطقه به خواستههای انگلیسیها جواب مثبت میداد. چنان که خود شیخ خزعل در این باره چنین اظهار داشتهاست: «من برای حفظ خود و داراییای که دارم چون مأیوس از دولتم چاره ندارم جز این که مناسبات خود را با انگلیسیها محکم نمایم. ». به همین جهت نماینده انگلستان در خلیج فارس در ۱۹۱۰ م. (۱۲۸۹ ه.خ.) با شیخ خزعل قراردادی بدین مضمون به امضا رساند. در این قرارداد دولت بریتانیا متعهد گردید در صورت تجاوز ایران به قلمرو حکومتی وی از وی پشتیبانی کند، در عوض شیخ متعهد گردید بدون موافقت قبلی انگلستان دست به انتخاب جانشین و ولیعهد نزند.
جنگ جهانی اول و شیخ خزعل :
با آغاز جنگ جهانی اول در سال (۱۹۱۸-۱۹۱۷ م.) نیروهای انگلیس به بهانه حفظ حکومت شیخ خزعل و مناطق نفتی جنوب و مقابله با دولت عثمانی، خوزستان را متصرف شدند. شیخ خزعل در لشکرکشیهای انگلیس همدست آنان بود و خودسرانه با ترکان عثمانی دشمنی میکرد و اطلاعاتی درباره عملیات عثمانیها در عراق به دولت انگلستان میداد. از سوی دیگر انگلسیان برای درهم شکستن مقاومت عشایر و مردم بندرهای خلیج فارس، به تقویت نیروهای نظامی خود در منطقه پرداختند و به تشکیل پلیس جنوب مبادرت کردند.
شیخ خزعل و رضاشاه:
بعد از کودتای ۱۲۹۹ ه.خ. تا سال ۱۳۰۴ ه.خ. شاهد قدرتیابی رضاخان و سقوط دولت قاجاریه (احمدشاه) در ایران هستیم که این رویداد به تغییر بافت روابط قدرت در ایران منجر گردید. مبارزه بین رضاخان و شیخ خزعل از زمانی علنی شد که دکتر آرتور میلسپو مستشار آمریکایی، مالیاتهای عقبافتاده خوزستان را مطالبه کرد. شیخ خزعل به محض دیدن نامه میلسپو سخت عصبانی شد و اظهار کرد به دولت ایران بدهکار نیست و اصلاً رضاخان و میلسپو را به رسمیت نمیشناسد و در ضمن طی تلگرافی به رضاخان او را فردی غاصب برشمرد. شیخ خزعل که موقعیت خود را بحرانی دید ابتدا با مخالفان رضاخان در تهران و نمایندگان اقلیت مجلس چون آیت الله مدرس و شکراللهخان قوامالدوله در تهران رابطه برقرار کرد. از این رو، خزعل خود را طرفدار آزادی و قانون اساسی نشان داد و این امر برای همه بسیار غیرمنتظره بود، تا جایی که ملکالشعرای بهار وکیل مجلس و نماینده اقلیت هم از این اقدام شگفتزده شد. سپس شیخ به کمک سران قبایل بختیاری و بویراحمد و قشقایی و به کمک تمام عشایر جنوب عرب قیام سعادت را برپا کرد و بدین ترتیب و به کمک آنها و بعضی از نمایندگان اقلیت مجلس به مبارزه علنی با حکومت مرکزی پرداخت. در واقع هدف این شورش بازگرداندن احمدشاه، خلع رضاخان و از همه مهمتر جدایی خوزستان در جنوب ایران بود. رضاخان برای تنبیه شورشیان به سوی خوزستان حرکت کرد. در این میان انگلستان برای حفظ منابع خود در ایران و نه حمایت از شیخ خزعل، در مورد رضاخان با شیخ مذاکراتی انجام داد. از جمله کنسول انگلستان متذکر شده بود که مسئولیت مستقیم هر گونه آسیب به لولههای نفت ایران–انگلیس با دولت ایران و شخص رضاخان است، اما رضاخان سردارسپه که از برخورد کنسول بریتانیا سخت عصبانی شده بود، در حمله به خوزستان شتاب بیشتری نشان داد و اظهار داشت
خواهشا ناریخ برعکس ننویسید ، شیخ خزعل حاکم عربستان ، بود ان زمان از تهران به خوزستان باید با پاسپورت وارو میسوند ووقط اعراب انجا حکومت مبکردن ، ودر زمانی که بختیاریها با اعراب متوفق شدن ، انجا رواج پیدا کردن