آبادان قبل از پالایشگاه نفت که بزرگترین پالایشگاه نفت خاورمیانه بود، آنقدر آباد نبود. اما پالایشگاه آبادان، چهره این شهر را عوض کرد و آنقدر پیشرفت کرد که اگر مردمانش میگفتند آبادان پرواز مستقیم به لندن دارد، سینماهای متعدد دارد، خانههای شبیه خانههای انگلیسی با فضای سبز وسیع و دیوارهای شمشادی دارد، فروشگاههای بزرگ (به سبک فروشگاههای امروز) دارد و ... همه فکر میکردند مردمان آبادان بهقولمعروف خالی میبندند! اما همین امکانات باعث شد که کارکنان پالایشگاه با خانوادههایشان در آنجا زندگی کنند و آبادان تبدیل به نماد رفاه شد. آن هم فقط با یک پالایشگاه!
عسلویه که قطب گازی ایران است، قرار بود آبادان دیگری باشد. آن هم نه با یک پالایشگاه! بلکه با دهها پالایشگاه گازی و فاز تولیدی گاز و دهها مجتمع پتروشیمی. اما آنچه از این همه گاز، نصیب عسلویه و کنگان و نخل تقی و ... شده، آلودگی هواست و امکاناتی معمولی و گاه زیر حد استاندارد! جالب این که همه ساله شرکتهای پتروشیمی و مجتمعهای تولیدی دیگر در منطقه، مبالغ کلانی به موضوع مسئولیتهای اجتماعی اختصاص میدهند و گویا به منطقه ویژه اقتصادی انرژی پارس پرداخت میکنند اما در عمل این منطقه بزرگ با این حجم کلان تولید و مبادلات مالی، یک بیمارستان مجهز و استاندارد هم ندارد. انگار چند روستا در آن منطقه هستند که تعداد زیادی تأسیسات پتروشیمی و گازی در بین آنها ایجادشدهاند و فایدهای به حال ساکنان ندارند. انصافاً خروجی این همه پول که صرف مسئولیت اجتماعی در منطقه ویژه اقتصادی انرژی پارس شده کجا رفته؟ خروجی این همه پول نباید چند بیمارستان مجهز و مجموعه ورزشی بزرگ و مجتمعهای آموزشی کارآمد و ...میشد؟ ایکاش برای شفافسازی، گزارشی از هزینه کرد مبالغی که در این منطقه به مسئولیت اجتماعی اختصاص پیدا کرده منتشر شود.